سپید ۱۱
نه فقط ابرها
می زایند
از درختان بادام
تا بلوط های کوهی
احساس مادری دارند
ابرها همخوابه ی خورشیدند
و آبستنِ لحظه ی تبخیر
باد دایه بی رحم
می پیچد در
دالان های سیاه و سفید
فریاد ابرها از درد زایمان را رعد می گویند
و
برق، تلاقی نگاه مادر به فرزند است
در تولد باران
شکوه دیدار تو را
زیر چتری در خیابان
طراوت گل های باغچه
دست افشانی گنجشک ها
لای شاخه های درهم تنیده ی نارنج
و کودکی ام
را می بینم
کتاب اول دبستان
مادر آمد
مادر در باران آمد
تصویر زنی زیر چتر
با روسری ساده ی صورتی
چکمه های سبزی که مادرم از بازار خرید
چقدر باران
به زندگی ها رونق می بخشید
هنوز هم
تولد آغاز باران است
و باران آغاز تولد
ابر مادر ماست در آسمان
و خاک مادر ما در زمین
و خورشید پدرمان
خورشید خانم اصطلاح غلطی ست
دلم می خواهد چکمه های سبزم
را برایت پست کنم
تا آرزوهایت را در آن بکاری
لب پنجره اتاقت بگذاری
و از دور ببینی
آن مرد آمد
آن مرد در باران امد
“رازِک “
آخرین شعر سپید