آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

سپید ۳۱

کنار مرزهای سرخ شقایق
پای آن تک درخت ایستاده ام
قرارمان سیب !
چشم در چشم آفتاب
بنفشه های حاشیه ی رود را بشمار
تا هفت آسمان .
نردبانش با من … !!

***

در آن دور دست هاااا،
گاهی
صدای تکاندن درختی
خش خش برگی،
حافظه ی کوتاه مدت پائیز ، می شود
پیراهنِ زردی ،
دویدن به سمت کوهی
که آهوهایش
همراهِ عقاب ها پرواز می کنند.
کودکیم می شود و خیال با تو بودنی تا بهار ….

***

تو را در میان ابرها دیدم ،
پشت خورشید، روی دریا
وقتی که فانوس دریایی راهش را گم کرده بود.
و مرغ هایی که طعم ماهی را
به دریا سپرده بودند.
و دوباره ندیدمت..مه آمده بود و
ماهی ها با تور صیادان به خلیج سفر کردند
ولی تو نیامدی که نیامدی!!

***

من به دستکش ها….
ایمان دارم
که تو را نوازش می کنند
و دفترهایی که
درمسیر گندم زار
کاهی شدند ،برای خوب نوشتنت،
به چکمه هایِ سبز
در امتدادِ جاده های گِلی ،
برای دویدنت،
و سوتِ قطاری که نمی داند
مسیرش کجاست ،
برای کودکیت ،
و چشم های آویزانِ مسافرانی
که ناباورانه برایت دست تکان می دهند
تا مقصدت….

“رازِک”

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند