آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

غزل ۱

آسیـــابی که نانمان می داد
چرخهایش به آب حسّاس است
وَ پَری پشتِ سفره مان هر روز
دستهایش اسیرِ دستاس است

ما همان مردمانِ بی شکمیم
دلمان از گرسنگی سیر است
هـرچــه داریــم ، از خدا داریم
چون خدامان خدای الماس است!!!

چه قـَـدَر نان به نــرخِ فرداها
می خوریم و خیالمان تخت است
پیش رومان صفی دراز و شلوغ
این صف گندم است یا داس است؟!

پشت صف ها همیشه آرامیم
وَ گناهانِ ما چه معصومند
چه گرسنه، چه سیر، می خندیم
دست هامان پُر از گلِ یاس است !!

یاس های کبود و تب داری
که فقط شاعرانه می میرند
یاس هایی که نبضشان انگار
دست این موج های *رقاص* است

موجِ دریا و موجِ گندم زار
همه در یک مسیر میرقصند
آردها در تنورِ تاجرِ شهر
وَ صدفها به کامِ *غواص* است

خرمن از لای جرزِ یک دیوار
دانه دانه به گربه ها فهماند
سرزمینی که گاوهایش مُرد
لانه ی موش های سیّاس است

دور شد راهِ گلّه را گم کرد
مرد چوپان میان دشتِ فریب
در تکاپوی گوسفندی که…
سهمِ آن گرگ هایِ نسناس است

اخم و تخم مرتبی کردم
تا به آن چاهِ نفت برگردم‌
سفرۀ من که پر شد از فانوس
نکند حُقّـۀ تو “عکاس”است؟!!

“رازِک”

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند