آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

غزل ۱۰

زوزه باد و هی هی چوپان،شیهه اسب لای شالیزار

باغبانی که سیب می چیند،از لب آب پای آن دیوار

 

شُرشُر آب و غرِّش طوفان ،چک چکِ قطره هایِ ارسالی

از بلندایِ آسمان بر دوش ،تا بشویند از زمین زنگار

 

همه از حالِ من خبر دارند که به دنبالِ آب هستم سخت

مثلِ دریای تشنه ای که هنوز ، می خُورد رُود و میکند انکار

 

من که از نسل باد و بارانم ،دانه ام قدر آب می دانم

هرکجا بوی آب می آید ،حسِّ روییدنی ست گندم وار

 

مثلِ آن کودکم که دغدغه‌ اش شکلات ست و شور و شیرینی

جفتِ آن باااادبادکی که می رقصد در هوایی که هست ناهموار

 

می روم ،می روم چنان سرمست،دست در دستِ عشق نا آرام

سویِ آن رودها که می مانَد بر زمین رَد ِّ پایشان بسیار

 

سمتِ آن کوه های بی قُلّه،سویِ آن دشت هایِ بی دامن

پشتِ آن ابرهای بی بارِش ،سمتِ آن چشمه هایِ بی تکرار

 

سمتِ آن چشمه ها که بن بست اند !سنگ ها بسته اند راهش را !

حسِّ خوبی که داشتم از عشق ، می پَرد سمتِ یک نخِ سیگار

 

در غروبی که سایه سارِ درخت،از خیالِ کلاغ ها کوچید

در قفس حرف هایِ من مُردند،تابِ گفتن نداشتند انگار

 

 

 

 

“رازِک “

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند