غزل ۱۹
هرگز نکند باز کنی روسری ات را
درکوچه بریزی هنر دلبریت را
از موی تو آویخته گل های بهاری
پرپر نکنی غنچه گلِ چادری ات را
دامان تو شد تکه ای از عرش خداوند
در خاکِ زمین گم نکنی گوهری ات را
آغوش تو گهواره و لالایی تو نور
بگذار به سر تاج گلِ مادری ات را
خورشید به اقبال سرانگشت تو سر زد
مخفی کن از این زاویه انگشتری ات را
آن شعله که شیطان رجیم است قسم خورد
آتش بزند دامنِ خاکستری ات را
بانوی من امروز ببین حرف کلاس است
پنهان نکنی مقنعه ی لاکچری ات را
“رازِک “
آخرین شعر سپید