آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

آیینی ۵

السلام ای می خم ای ساقی!
بر لبم کاسه کاسه ات بگذار
گرچه تلخ است از تو نوشیدن
باز هم می کنم تو را تکرار

 

آفتابی که دستِ پاکِ تو را
می گرفت و به آسمان می برد
پیش چشمانِ کاروانی ها
هی صدا زد تو را به رسمِ قرار

 

عکس تو در غدیر افتاد وُ
دست هایی تو را نشان دادند
و تو از کوچه ها دلت پُر بود
و تو از ابرها همه سرشار!

 

هیچکس بعد از آن اشاره نکرد ،
دست ها را به قصـــد یاریِ تو
جز برای بریــــــدن از دیروز
جز برای شکستــن ات، هر بار

 

روز و شب می گذشت و مردم شهر
رفته رفته کبوترت کردند!
هرکس از سهم خود تو را سنگی
پرت می کرد از در و دیوار

 

یادم آمد غریب بودی ، آه
کوچه ها رنگِ چادری خاکی
پدری رفته بود و دختر او
پشت در شعله بود و میخ و فشار!

 

داشتم از غدیر می گفتم…
واژه ها راهشان چرا کج شد؟
پرسه میزد درون دفترِ اشک
واژه ی چاه و یوسف و بازار

 

شب شد و بعدِ هجرتِ خورشید،
یک زمستانِ سرد، آمد و رفت
ماه بودی …طلوع کردی تو
سر زد از شاخه ها، بلوغِ بهار

 

آیه ای منتخب شد و چرخید
روز پشتش به شب شد و چرخید
یوم اکلمتُ دینکم.. ای ماه
دست از روی صورتت بردار!

 

 

رازِک

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند