آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

غزل ۳

نیمکت هایِ بیسواد انگار،
کم کمک بی خیالِ ما شده اند
وَ کسی نیست چوبشان بزند،
با تقلّب چه آشنا شده اند !

صبح تا صبح در دبستانها
پای صف، پلکِ کودکان بی تاب
لی لیِ کفش هایشان ‌سرد است
دستهاشان! چه بی صدا شده اند

حرفِ بیرنگی است و بابا هم
پشتِ سفره به نان نمی خندد
از زمانی که چاهِمان خشکید،
پدر و مادرم جدا شده اند

از غروبی که انتهایِ افق
آسمان با زمین تصادف کرد
غصه ها سرخ تر و دریاها
دست و پاگیرِ عرشه ها شده اند

این چه رسمی جدید مُد شده است؟
دست در دست باد پرچم ها
مَردها کوچه کوچه در صفِ درد
وَ زنان نسخۀ دوا شده اند

جای باران چقدر خالی شد
وَ زمین لرزه ها چه خوشحالند
آسمان با تمامِ اجرامش
وقتِ بارندگی گدا شده اند

آن طلاها که موج میزد کو؟
داس های خمیده هم مُردند
این علف های هرزه مال که اند؟
در زمیـــن خدا رها شده اند

در دلِ کوه ها چه می گذرد؟
من به این صبرِ کوه مشکوکم
دلشان جوووش می زند گویا..
مثلِ ایّوب مبتلا شده اند

حرفِ خونسردیَ ستُ بی دردی
حرفِ دزدی بنامِ شبگردی
مُرده ایم از دروغ ُنامردی
پاسبانها چه بی خدا شده اند؟ ؟

“رازِِِک”

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند