آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

غزل ۴

باز بـارانی از تــلاطـم ابـــر
می چکــد بر کرانه ی نفسم
تا بشوید غبـــار شـب رنگی
از غروبی که کرده در قفسم‌

در قفس هستم و خیالی نیست
چونکــه با گــردباد همراهم
مثل شن های سرخِ صحــراها
غـرقِ طوفان، به دامنِ طَبَسم

دامن آلوده ام به شهوتِ سیب
می زنم لب به خوشه ی انگور
می وزد بـا کمــالِ آرامـــش
یک نسیـم بهشتـی از هوسـم

هوسم محو چشم های تو شد
از ارومیــّه آمـدی شــاید!!
شــاید از جنسِ تاک ها هستی
که من از دست‌ِ تو کمی مَگسم

مَگسِ خسته ای که افتاده است
توی فنجــان قهوه ی چشمت
قنـدها هم عــلاجِ مـن نکــنند
شیره ها هم به دادِ من “نرسند”

بحث انگورِ چشــم های تو بود
که عسل از دو چشمِ من افتاد
وَ چنان قهـــوه ای تر از تریاک
که من از دستِ هردوشان مَلَسم

مَلَــس از ترشی انــار لبـت،
از دهــانت که قنـد می ریزد
قنـــدهایی ردیف می خنـدند
و من از قنـــدهات مُلتــمسَم

التماسی که ذره ذره ی من را
می بَرد سمتِ جـاده ی چالوس
جنگلِ شــرجیِ شـُـمال مَنـی
کاش!آغـــوشِ تو شَـوَد قفسم

“رازِک”

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند