آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

غزل ۷

صورتک های صورتی از چپ
آدمک های کاغذی از راست
با نمکدان زغــال می پاشنــد
روی زخمی که استخوان دارد

 

روی زخمی که استخوانش را
در گلویش فشرده،
اندوهی ست !
بیشتر از خراشِ زخــمِ عمیق
از سکوتی که بر زبـــان دارد

 

از سکوتی که صورتک ها هم
مثل آن سـرد و نفرت انگیزند
میشــود از نگـاهِ او فهمیـــد
حسِّ تلخی به آســــمان دارد

 

صورتش غرق آســمان هر روز
دستهایش پرنــــده هر پــرواز
ولـی از سهــم آبِ بـــارانــش
ذره ای،، نصفِ استــــکان دارد

 

از زمین سـهم گندمش کاه ست
گوسفنــدانِ او همـه گـــرگــند
گله هایش چــــرا ، نمی فهـمند
باغ ســـرسبــز او خــــزان دارد

 

صــورتک های صورتی خــوردند
سـیب هایی که سهـم او بودنــد
آدمــک های کاغـــــذی بُـــردند
خنده هایی که بـــر دهــان دارد

 

اشک می ریزد استـــخوان از درد
می خورَد دود ، از لبِ سیـــــگار
آتشی هســت و شعله اش انــگار
آفتـــابی به گیـــــــــسوان دارد

 

ســـــالهایی به درد معتـــاد است
می کشــــــد آه و نئشـــگی دارد
از کلنــــــجار رفتنش پیــــــداست
وقتِ مــــــــرگش هزار جــان دارد

 

 

“رازِک”

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند