آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

آیینی ۶

ای سرو پایدار حقیقت سرت بلند ،
من گریه می کنم و تو بر نیزه ها بخند

 

گر راس پاک تو به سر نیزه ها نبود
یک آیه هم ز سوره ی قرآن بجا نبود

 

تو ضامن سلامت اسلام احمدی
تو پاسدار حرمت دین محمدی

 

اصلا خدا برای تو اسلام آفرید
کوفه بنا نهاد و سفر شام آفرید

 

گر جسم چاک چاک تو در کربلا نبود
کعبه نبود و مروه نبود و صفا نبود

 

معنا نداشت اصل شهادت بدون تو
بالا نشست خاک معلا بخون تو

 

ای سر به نی برای تو من گریه می کنم
از زخم چشم های تو من گریه می کنم

 

هان ای شهید سر به اسارت گرفته ات
در کربلا جسم به غارت گرفته ات

 

ای سر به نی ز درد تو من ناله می کنم
از گونه های زرد تو من ناله می کنم

 

ای سر به نی نگاه تو گردیده قاتلم
چون با منی به عشق تو قرص است این دلم

 

ای آشنا بجز تو که محرم نداشتم
چون با منی ر شوق تو من غم نداشتم

 

ای سر به نی اگر سرت همراه من نبود
یک لحظه بهر من ،نفسی در بدن نبود

 

چون با منی به عشق تو من زنده مانده ام
خود را به شوق چشم تو اینجا کشانده ام

 

من زینبم فدای تو ای سر به نی ، بلند
من گریه می کنم و تو بر نیزه ها بخند

 

 

 

رازِک

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند