خلیج فارس
دوبیتی
به تن کن آبیِ پیراهنت را
بزن بر صخره و ساحل تنت را
به رقصِ بندری مهمانمان کن
رها کن موج های دامنت را
غروب از پشتِ چشمان تو آبی ست
وَ رقص موج هایت آفتابی ست
خلیجِ فارس نامی تا قیامت
برای حرمتِ تو انتخابی ست
عروسِ شهرِ شروه شهر نوری
امیدِ ماهیان توی توری
تو هرجا باشی و هرجا بمانی
برای نسلِ ایرانی غروری
تو در روحی و در جانی همیشه
غرورِ مُلکِ ایرانی همیشه
تو از کوروش خلیج پارس بودی
خلیجِ پارس می مانی همیشه
ز موجت باد می گیری به غب غب
بریزی شربتی از شروه بر لب
ستاره راه می جوید به مهرت
امیدِ جاشوانِ مانده در شب
غروبش بندری شور و نشاط است
مرا با ماهیانش ارتباط است
به خون آبی رگهاش سوگند
که امواجش برای من حیات است
سوار موج های بیقرارم
من از عاشق شدن ترسی ندارم
مرا در ساحلت تنها رها کن
کمی با کوسه هایت حرف دارم
رازک
آخرین شعر سپید