غزل ۲
من باغبانِ اطلسی ام شعرِ من تَر است
از بویِ یاس هایِ خیالم معطر است
با نقش هایِ قالیِ مادر بزرگ ، هَم
گاهیِ نگاهِ مخملی ام چون کبوتر است
اصلاً هزار بار خودش در کنارِ عشق
بالا پریده ،پلک زده ،او که مادر است
من هم سماوری شده ام جوش می زنم
ای بند زن بیا که نگاهم به این دَر است
یک شب بیا به سهمِ خودت سیلیَ ام بزن
یعنی بگو که دستِ تو با من برادر است
من شاخه ام که باد مرا هر طرف کشید
سیبی به رویِ آب ، بسویم شناور است
می سنجم از نگاهِ تو امروز را ولی
از بختِ بد نگاهِ تو امروز شَرّ خَر است
چایی بریز و گوش به حرفِ کسی نَده
قُل قُل…
صدایِ نق زدن یک سماور است
من با اجازه اَت بروم ،گریه اَم گرفت
دردم به حجمِ قافیه در بیتِ آخر است
“رازِک”
آخرین شعر سپید