شعر آیینی
آیینی ۷
عباس یعنی عشق ،احساس مصور
عباس یعنی عشق بازی با برادر
عباس یعنی دست های حیدر از دور
عباس یعنی که دلش قرص است خواهر
عباس یعنی لرزه بر اندام دشمن
عباس یعنی مرتضی در جنگ خیبر
عباس را معنای دیگر نیست جز آب
عباس را جز آب، معنا نیست دیگر
با نام عباس از دل دریا گذر کن
با عشق عباس از میان شعله بگذر
عباس یعنی علقمه ،یعنی سکینه
عباس یعنی خواهش لب های اصغر
آری ، به نام نامی عباس برپاست
این روضه ها در نینوا ، تا روز محشر
رازِک
آیینی ۶
ای سرو پایدار حقیقت سرت بلند ،
من گریه می کنم و تو بر نیزه ها بخند
گر راس پاک تو به سر نیزه ها نبود
یک آیه هم ز سوره ی قرآن بجا نبود
تو ضامن سلامت اسلام احمدی
تو پاسدار حرمت دین محمدی
اصلا خدا برای تو اسلام آفرید
کوفه بنا نهاد و سفر شام آفرید
گر جسم چاک چاک تو در کربلا نبود
کعبه نبود و مروه نبود و صفا نبود
معنا نداشت اصل شهادت بدون تو
بالا نشست خاک معلا بخون تو
ای سر به نی برای تو من گریه می کنم
از زخم چشم های تو من گریه می کنم
هان ای شهید سر به اسارت گرفته ات
در کربلا جسم به غارت گرفته ات
ای سر به نی ز درد تو من ناله می کنم
از گونه های زرد تو من ناله می کنم
ای سر به نی نگاه تو گردیده قاتلم
چون با منی به عشق تو قرص است این دلم
ای آشنا بجز تو که محرم نداشتم
چون با منی ر شوق تو من غم نداشتم
ای سر به نی اگر سرت همراه من نبود
یک لحظه بهر من ،نفسی در بدن نبود
چون با منی به عشق تو من زنده مانده ام
خود را به شوق چشم تو اینجا کشانده ام
من زینبم فدای تو ای سر به نی ، بلند
من گریه می کنم و تو بر نیزه ها بخند
رازِک
آخرین شعر سپید