شعر نو
شعر نو
از نو بساز کودکیم را
چقدر دلتنگم …
کجاست آغوشت ،
کجاست لبخندت؟
بیا برای دیدن فرزند خود
درآ از خاک
دوباره کودک خود را به خنده ای بنواز
دوباره گریه من را
به شانه ات بسپار
منم غریب خسته ی
بی تو ، چکار باید کرد ؟
“رازک”
جنگل سلام
جنگل سلام
مثل تو از دست رفته ام
آتش گرفته برگِ من از
دستِ روزگار
مرداد پا به ماه و
زمین درد می کشد
دندان به لب گرفته از
این رنج بی شمار
شش ماه بین چشم تو تا
صبح فاصله ست
دی شد شب است
برف سیاه آمده،
ببار ¡¡¡
آخرین شعر سپید