آخرین نوشته ها
شناسنامه ادبی شاعر
رازک - علی حسین جمالی

علی حسین جمالی " رازِک "

تولد: آبان‌ماه ۱۳۵۲_ شهرستان تنگستان ( استان بوشهر) شغل: دبیر

ساکن شهر عالیشهر

آغاز فعالیت ادبی: بهمن ماه ۱۳۶۵ _تنگستان

اهم افتخارات ادبی:

۱. مقام اول مسابقات فرهنگی هنری دوره دانش‌آموزی (سال ۶۸ و ۶۹)

۲. مقام اول کشوری در رشته شعر در دانشسراهای تربیت معلم کشور (سال ۱۳۷۰)

۳. مقام‌های برتر استانی در جشنواره های شعر ریحانه؛ پرسش مهر ، غدیر ( استان بوشهر)

۴. مقام برگزیده جشنواره های شعر پرسش مهر، اعتکاف،مهدویت و.... (شهر قم)

قالب شعری: - کلاسیک (غزل، رباعی)- شعر نو ( شعر سپید)- فولکلور ( گویش تنگستانی )

موضوعات شعری: آیینی، اجتماعی، عاشقانه، طنز و...

شعر سپید

سپید ۹

ستاره ها نعش مرا به خورشید می برند
در عبورم
سیاه چاله ها شیون می کنند
تابستان لجباز،  بدرقه ام می کند
تیر برافروخته
مرداد عرق ریزان
قیافه ی شهریور

از پشتِ تابوتم
لایه اوزن دیدنی ست
خورشید پدرم مرا در آغوش می گیرد
در من ‌ذوب میشود
در او ذوب میشوم
صد میلیون سال نوری
و بقایای ذوب شده ام  را به مادرم ” زمین”می تاباند.

باران خواهد آمد
سبز خواهم شد
و
دوباره
تابستانِ لجباز
با پسرانِ مغرورش
به استقبالم می آیند!!

 

 

“رازِک “

سپید ۸

دروغ قسمتی از سریالی ست
که هر روز در شناسنامه ها پخش میشود.
تولد آغازش و مرگ در پایان.
و عجیب است!!
“مرگ آغازی برای زیستن”
و بهشت امروز ، زیر پای مادریست
که فرزندانش از مغازه ها ماست نسیه میگیرند.
و جهنم،
آدامس راننده ثروتمندی ست که
پشت شیشه ی
گرانترین اتومبیلش،به کودکِ کار تف می کند.

اما
با اینکه
دروغ همیشه در سرزمین من
چراغی بی فروغ بود!!

ولی یک قرن است
شناسنامه سریال دروغی ست که هر روز تکرار میشود.

 

 

“رازِک “

آخرین شعر سپید
  • تو در گلدان مادرت روییدی   آبانماهو سرت را با شبنم  صبحگاه   شستندگریه می کردی و آفتاب هنوزطلوع نکرده بود بی درنگ ابری سر رسید و  بارانی باریدآسمان هم با تو گریه می کرد بی انکه بداند چرا؟خرمای” تاپو” بعد از سه ماه “دوشو” پس میدادو مادرت می خورد تا شیر بیاوردشیر آورد و در تو جاری

آخرین غزل
  • جمعه از دور دست می آیدنه چراغی نه نورِ بی نفسینه نسیمی برای آرامش نه  تبر تا که بشکند قفسینه عبایی به بر نه شمشیرینه به اسبی سوار ، می آیدنه به لب آیه ای و تکبیریخسته و بیقرار می آید آه ای جمعه ، جمعه مهدی کو؟دلمان آتش است و خاکسترنه کسی گریه می کند