شعر سپید
سپید۲۷
یک قدم تا سکوت
برایم دست تکان بده
شاخه ی انگوری در باد
رهایی ام را کهکشانها شهاب پرانی می کنند
هزار سال نوری به تو نزدیکم
همسایه ! ببار
پرنده ها تشنه اند
و من تشنه تر از کوزه های لاله جین
هزار بار تشنه تر!!
در کوره های خشمگین سرخ می شوم
برای آبی شدن ، سبز شدن
و روزی گل دادن ! ….
رازک
سپید ۲۶
زخمی ام! پشت بال های کبوتر
مخفیانه آه می کشم
آهوهای گریزان اندیشه ام
طعمه ی گرگ های پاییزی اند
فصل فرار برگ هاست از زندانِ درخت…
فصل بلوغ نسیم در پنجره
عرق ریزی شبنم در شب بو
اصلا فصل شاملوست
فصل فروغ است
فصل سهراب و. ….
“رازِک “
آخرین شعر سپید