قالبهای دیگر
قالبهای دیگر
هایکو
صد سال آینده
می خواهم عینکی باشم
که صاحبش در کتاب خانه جا مانده
********
وقتی ابرها می آیند
انگار به چترها وحی میشود
باز نشوند ، تا من سقوط کنم
********
تمام دردهایم را امروز
به اشتراک می گذارم
شاید روزی به دردتان بخورد
********
گوسفندان سکوت کرده اند
یک قرن!
به احترام علف!
*********
پشت بال های نازک پنجره ،
لابه لای دکمه های براق پیراهن شب
صدای خروس میاید ،
صبح نزدیک است!!!
*********
درختان عریانند و تبرها تیز
بیچاره کلاغ هاا !!!
“رازِک “
رباعی
از رنج زمانه جمله ها ساخته ام
با اسب قلم به سطرها تاخته ام
در واژه زندگی چنان غرقم که
خود را همه جا از قلم انداخته ام
********
بر چهره گل نگاه سبزت دیدم
چون غنچه به صدهزار بارت چیدم
ای کاش که من چو باغبان ها بودم
تا قدر تو را نچیده می فهمیدم
“رازک “
آخرین شعر سپید